«ناشناختگی
خاستگاه قرآن در توليد و خلق مقاومت» سبب کاستیهايی اساسی کشور در تعامل با قرآن
است. تبيين ظرفيتهای و اثرگذاری قرآن بر مقاومت زمينه برنامهريزي و مديريت و
مهندسی فرهنگ را بهگونهای فراهم کند که جامعه اسلامی با بهرهگيری از خود قرآن،
مقاوم و نفوذناپذير شود. سؤال اصلی اين است که ظرفيتهای عزّتآفرين قرآن کداماند؟
فرضيه پژوهش اين است که: «چهار ويژگی جهانشمولی، والايی آموزهها، غنای پايانناپذير،
هيمنه مانای قرآن سبب عزّت قرآن و زمينهساز عزّت و مقاومت فرهنگی مؤمنان
است». روش پژوهش بر روشهای معمول در
برداشت از دليل لفظی ـ اجتهاد ـ استوار است. در اين بررسی، ويژگیهای يادشده در
فرضيه تحقيق با تکيه بر دادههای قرآنی بررسی عزّتآفرينی قرآن را تبيين میکند.
اين کتاب عزيز مانند هر مکتبی پيروان خود را به استقامت فرامیخواند. قرآن عزيز،
قيِّم، و حکيم است. عزيزبودن کتاب الهی با هيچ کتابی قياسپذير نيست. کتابهای
ديگر آميخته به باطل و بیثباتاند. خدا مؤمنان را بهوسيله اين کتاب تثبيت میکند؛
«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ
الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ؛ خداوند كسانى را كه ايمان آوردند، با گفتار استوار-
اعتقاد درست و پايدار- در زندگى اين جهان و در آن جهان برجاى و استوار
مىدارد»(ابراهيم: 27)؛ اساسا فلسفه نزول آن تثبيت مؤمنان است؛ «قُلْ نَزَّلَهُ
رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هُدىً
وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ؛ بگو روح القدس آن را از جانب خدای تو بهحق نازل کرد
تا بهوسيله آن کسانی را که ايمان آورد تثبيت کند». (نحل: 102)
دعوت به استقامت در
قرآن با تنوع فوقالعادهای همراه است. يادکرد پاداشهای بزرگ برای صبر و ثبات و
استقامت و ستايش آن در قالب جملات خبریِ مفيد انشاء تا فرامين صريح و روشن. برخی
در قالب جملات خبريه مفيد انشايند.(برای نمونه ر.ک: جن: 16، فصلت: 30، احقاف: 14) برخی ديگر بهطور مستقيم و صريح به
استقامت فرامیخوانند. .(برای نمونه ر.ک: هود: 112) نمونه دادههای يادشده برای
نشان دادن فراخوانی قرآن کريم به استقامت بسنده است و نيازی به اطاله درباره آن
نيست. پيشينه مطالعات قرآنی نشان میدهد اين قسم از دادههای قرآنی بسيار مورد
توجه قرار گرفته است؛ ولی به ويژگیهايی که سبب عزيزبودن قرآن و عزتآفرينی خود
قرآن پرداخته نشده است. ناشناختگی عزّت قرآن و عزتآفرينی آن چالشی شناختی نسبت به
قرآن ايجاد کرده است. از اين رو مقاله با قطع نظر از آموزههايی که به استقامت
فرامیخوانند، به ويژگیهايی در کتاب الهی میپردازد که از سويی عزّت قرآن را رقم
میزند و از سوی ديگر خاستگاه عزّت در مؤمنان و پيروان خود است.
1. مفاهيم
در بیان مفاهیم، با
تفصيل بيشتری به بيان معنی «عزيز» میپردازيم؛ زيرا اين مفهوم محوریترين مفاهيم
بهکارفته در اين مقاله است.
خاستگاه: اين واژه در لغت به معنی سرچشمه، منشا و
منبع و جایی که چیزی از آن برمیخیزد، آمده است. مراد از خاستگاه همان معنی لغوی
آن است. بنابراين، از تعبير «خاستگاه مقاومت» سرچشمه، منشأ و منبع مقاومت مراد میشود.
(ر.ک: معين، فرهنگ معين)
مقاومت: مقاومت در معنی مصدری، ایستادگیکردن و
پایداربودن است. اين واژه در معنی اسم مصدری، ایستادگی، پایداری، دوام و استحکام
است. (ر.ک: معين، فرهنگ معين)
فرهنگ: بينشها، نگرشها، گرايشها و کنشهای فرد
يا جامعه.
فرهنگی: آنچه به بينشها، نگرشها، گرايشها و
کنشهای فرد يا جامعه مربوط میشود.
عزيز: عزّت در لغت به معنی نفوذناپذير و قویِّ
غالب آمده است. زجاج عزيز را چنين بيان میکند: «هو الممتنع فلايغلبه شیء؛ کسی که
بازدارنده است و کسی بر او غلبه نمیکند».(ابن منظور،1414ق، ج5: ص374) برخی گفتهاند:
«هو القوي الغالب كل شيء؛ شخصی قوی که بر هر چيزی غالب است». (همان) شيخ طوسی ذلت
و عزّت را در پيوند با مقاومت و غلبه تبيين میکند: «الذلة الضعف عن المقاومة، و
ضدها العزة، و هي القوة على الغلبة؛ ذلت ناتوانی از مقاومت؛ ضد آن عزّت؛ و آن
توانايی بر غلبه است».(طوسی، 1365، ج2: ص578) او غلبه را نيز در پيوند با مقاومت
بيان میکند: «و الغلبة إبطال المقاومة بالقوة؛ غلبه باطلکردن مقاومت به وسيله
قوت است».(همان، ج4: ص499)
عزيز دارای کيفيّتی
نفسانيست که هم در برابر اثرگذاری ديگران مقاوم است و هم بر ديگران اثرگذار است.
از اين روست که رهبری انقلاب عزت را اينگونه تعريف میکند: «عزت به معنای ساخت
مستحکم درونی یک فرد یا یک جامعه[است] که او را در مقابله با دشمن، در مقابله با
موانع، دارای اقتدار میکند و بر چالشها غلبه میبخشد».(بیانات رهبری در
مراسم بیست و سومین سالگرد رحلت امام خمینی؛ 14/ 3/ 1391)
عزّت دارای دو جنبه
ايجابی و سلبی است: 1. ايجابی: عزّت در راه حق؛ که فرمود: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ
وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنين»(منافقون: 8) 2. سلبی: عزّت در برابر حق؛ «وَ
إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْم»(بقره: 206)
است. در اينجا جنبه ايجابی عزّت مراد است.
2. ویژگیهای
عزتآفرین قرآن
2-1. جهانشمولی گستره
آموزهها
اولين ويژگی عزّتآفرين
جهانشمولی گستره آموزههای قرآن است؛ «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ
عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا؛ خجسته باد كسي كه فرقان
(جداكننده حق از باطل) را بر بنده خود نازل کرد تا بيمدهندهاي براي جهانيان
باشد»(فرقان: 1)؛ «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ؛ و ما تو
را نفرستاديم مگر رحمتي براي جهانيان»(انبياء: 107)؛ «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا
كَافَّةً لِّلنَّاس ...؛ و تو را نفرستاديم مگر براي همه مردم»(سبأ: 28). در معنی
«كافّة» در آيه اخير دو احتمال تصورپذير است: يكم: معناي آن «بازدارنده» و «ة» در
آخر آن مبالغه است؛ در اين احتمال، جهاني بودن رسالت پيامبر(ص) را تنها ميتوان از
واژه «ناس» فهميد. دوم: معناي آن «جميعاً» و حال براي «الناس» باشد. در اين صورت
عموميت رسالت ايشان با تأكيد بيشتري اثبات ميشود. (ر.ک: مصباح يزدی، 1394، ج2:
ص278)
افزون بر آيات فوق،
وجود گزارههای توصيفی فراوان که در قالب قضايای حقيقيه در قرآن بيان میشوند به
روشنی گستره جهانشمول دادههای قرآن را نشان میدهند. فراوانی گزارههای يادشده
ظرفيت دلالی فوقالعادهای برای نشاندادن گستره جهانشمولی قرآن است. عالمان اصول
گزارههای انشائی را نيز به قضايای حقيقيه ملحق میکنند. آنان تعبير «بهنحو قضيه
حقيقيه» را برای تعميم گزارههای انشائی قرآن به کار میبرند. مراد آنان از اين
تعبير تعميم خطابات انشايی به همه بشر در همه زمانهاست.(ر.ک: خويی، 1419ق ، ج3:
ص271) قضايای شخصيَه قرآن نيز جدای از قضايای حقيقيه نيست. حتی اگر نظريه تأويل را
که براساس آن هر قضيه شخصيه قرآنی بر قضيهای حقيقه دلالت دارد(ر.ک: معرفت، 1427ق:
ص37 و نيز ر.ک: همو، 1387، ج1: ص32) نپذيريم، اين قضايا نیز در پيوند با قضايای
حقيقيه و مصاديق آناند. برای نمونه بسياری سنتهای تاريخی در قالب مصاديق آن بيان
میشوند که در ظاهر قضايايی شخصيه به شمار میآيدند؛ در حقيقت مصاديق سنتهايی
جهانشمول را بيان میکنند.(صدر، 1421ق: ص53ـ54)
روايات نيز بر جهانشمولی
قرآن تأکيد میکنند. به نقل از امام رضا(ع) از امام کاظم(ع) چنين آمده: «إِنَّ
اللَّهَ لَمْ يُنْزِلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ
فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى يَوْمِ
الْقِيَامَة».(صدوق، 1378، ج2: ص87)؛ خدا قرآن را برای زمانی غير از زمانی ديگر و
مردمی غير از مردمانی ديگر نازل نکرده است؛ بنابراين، قرآن تا روز قيامت در هر
زمانی جديد و نزد هر قومی تازه است. بديهيست پيروان کتاب و مکتبی با آموزههای
جهانشمول بسيار باثباتتر از پيروان کتاب و مکاتبی محلّیاند. بديهيست جهانشمولی
زمانی عزّت آفرين است که از محتوايی صادق برخوردار باشد.«وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ
اللَّهِ حَديثاً»(نساء: 87)
2-2. والايی
آموزهها
دومين ويژگی عزّتآفرين
والايی آموزههای قرآن است. اين آموزهها در مقايسه با هر مکتب ديگری والاتر است.
مؤلفههای والايی آموزههای قرآن در اینجا بیان میکنیم.
2-2-1. ايجاد
پيوند ميان انسان با والاترين مبدأ و مُنتَهی
مکاتب بشری بهويژه
مکاتب مادی بر اين باورند که انسان پس از مرگ زبالهای بيش نيست. حال آنکه، آموزههای
قرآن والاترين مبدأ و والاترين مُنتَها را برای انسان بيان میکنند. «إِنَّا
لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ؛ همانا ما برای خداييم و به سوی او بازمیگرديم.»
(بقره: 156) «وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى؛ همانا منتها به سوی پروردگارت
است.» (نجم: 42) آموزههای قرآن خواه توصيفی يا دستوری، پيوندی دائمی ميان آفريده
و آفريدگار، ميان انسان و مبدأ هستی برقرار میکند.(معارج: 23) آموزههای توصيفی
جهانشمول که سنتهای الهی جاری در هستیاند حضور قوانين و ضوابط الهی را بيان میکنند.
انسان هيچگاه از حاکميت سنتهای الهی خارج نمیشود. از اين رو، همواره و بهطور
تکوينی با خدا در ارتباط است. (ر.ک: صدر، 1421ق: ص73، همچنين ر.ک: همان: ص106ـ110)
فرجام تکوينی انسان نيز به خدا منتهی میشود؛ «وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ
الْمُنْتَهى؛ سرانجام [همه امور] به سوی خداوند تو است.» (نجم: 42) آموزههای
دستوری قرآن نيز انسان را با مطالبات و خواستههای تشريعی مبدأ آفرينش پيوند میدهد.
انسان هرگاه به يکی از دستورات الهی عمل کند، پيوندی تشريعی و اختياری با خدای
تعالی برقرار میکند؛ «وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ
فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ
الْأُمُورِ؛ آنکه شخصيتش را تسليم خدا کند در حالی که نيکوکار است، بهطورقطع به
ريسمان محکم چنگزده که به سوی خداست سرانجام امور.» (لقمان: 22) «وَ الَّذينَ
اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ
الْبُشْرى؛ کسانی که از بندگی طاغوت اجتناب کرده و به سوی خدا [از وابستگیها]
بريدند، مژده برای آنهاست. (زمر: 17) «فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ
اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ في رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْديهِمْ
إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقيماً؛ اما کسانی که به خدا ايمان آوردند و به او پيوند
خوردند، پس بهزودی خدا آنان را در رحمت و فضلی از او درمیآورد و به صراطی مستقيم
به سويش هدايت میکند.» (نساء: 175) در همه عوالم هيچ مأمن و قرارگاهی بهتر از
مأمن و قرارگاه قرب به آفريدگار نيست؛ فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ
مِنْهُ نَذيرٌ مُبينٌ؛ بهسوی خدا بگريزيد که من از جانب او بيمدهندهای آشکارم.»
(ذاريات: 50) آموزههای قرآن راه رسيدن به اين جايگاه را بيان میکنند. پيامبران
الهی به اين راه فرامیخوانند: «قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّه؛ بگو
اين است راه من، به سوی خدا دعوت میکنم.» (يوسف: 108) در وصف پيامبر اکرم چنين
آمده است: «داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ؛ دعوتکننده به سوی خداست به اذن او.»
(احزاب: 46) قرآن چنين پيوندی ميان خدا و مخاطبانش تصوير میکند. اين پيوند تکوينی
وقتی با پيوند از روی اختيار و اراده انسان همراه میشود او را عزيز و در مقابل
آموزههای رقيب نفوذناپذير میگرداند.
2-2-2. راهبری
به سوی هدف آفرينش انسان
قرآن کريم بهصراحت
و با انحصار، هدف آفرينش انسان و جن را بندگی میداند، چون میگوید: جن و انس را
نيافريدم مگر برای بندگی. (ذاريات: 56) بندگی فلسفه آفرينش آفريدههای دارای عقل و
اختيار است. دعوت پيامبران الهی به ايمان زمينهساز تحقق هدف يادشده است.(ر.ک:
حديد: 8) و فرمانهای خدای تعالی جز تحقق عبوديت مقصدی را دنبال نمیکند (توبه:
31)؛ فرمان دادهنشدند مگر اينکه بندگی کنند خدای يکتايی که جز او خدايی نيست.
عبوديت خالصی که دين استوار را شکل میدهد. (بينه: 5). به گزارش قرآن اولين توصيه
پيامبران الهی دعوت به عبوديت است.(بقره: 21، نساء: 36، مائده: 72، اعراف: 59، 65،
73، 85؛ هود: 50، 84، نحل: 36، حج: 77، نوح: 23، مؤمنون: 32، نمل: 45، عنکبوت: 16،
36، نوح: 3) چنانکه اميرمؤمنان فرمود: «كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ
عَبْداً؛ عزت مرا بسنده است که تو را بندهام. عزت رمز مقاومت است.» (صدوق، 1403ق،
ج2: ص420)
2-2-3. هماهنگی
با فطرت الهی
هدايت آفريدگار
مناسبترين هدايت برای آفريده است؛ زيرا آنکه سرشت انسان را آفريد، همو دينی
هماهنگ با اين سرشت مقرر کرد. «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ
اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ
الدِّينُ الْقَيِّمُ؛ پس پاکجويانه روی به دين استوارساز، فطرت خدا که مردم را بر
آن آفريد، هيچ تبديلی در آفرينش خدا نيست، اين است دين پايدار.» (روم: 30) دينی که
آموزههای قرآن تبيين میکند قيِّم و پايدار و هماهنگ با فطرت است، مؤمنان اين دين
نيز پايدار و مقاوم خواهند بود و با پایداری و مقاومت درونی و بیرونی به عزت
خواهند رسید، که عزت از آنِ خدا و رسول و مؤمنان است. (منافقون: 8)
2-2-4. هماهنگی
تشريع قرآنی با حسن و قبح ذاتی
اوامر و نواهی قرآن
با مصلحت و مفسده ذاتی اشيا هماهنگ است. هرچه خدای تعالی بدان امر کند، دارای حُسن
ذاتی و از هرچه نهی کند، دارای قبح ذاتی است. بدين معنی که خدای تعالی به چيزی که
در واقعيت حَسَن نباشد فرمان نمیدهد و از چيزی که در واقعيت قبيح نباشد نهی نمیکند.
(ر.ک: مظفر1387، ج1: 226) از اين روست که هماهنگی تشريع با واقعيت هستی سبب هدايت
به پايدارترين روش است. «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ؛
اين قرآن به پايدارترين و مقاومترين راهها هدايت میکند.» (اسراء: 9) چنانکه
نافرمانی از عهد و فرمان خدا افساد در زمين است.
2-2-5. هادی
گستره ملک تا ملکوت
مکاتب بشری در
بهترين حالت، بازه زمانی از تولد تا مرگ، يعنی عالم مُلکِ بريده از ملکوت را برای
انسان برنامهريزی میکنند. قرآن انسان را در همه گستره ملک و ملکوت هدايت میکند.
چنانکه گستره سلامت انسان در قرآن به گستره ابديت انسان از مُلک تا ملکوت است.
«وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ
حَيًّا؛ سلامت [الهی] بر من روزی که متولد شدم و روزی که میميرم و روزی که زنده
برانگيخته میشود.» (مريم: 33) بنابراين، قرآن سلامتی پايدار از دنيا تا قيامت را
برنامهريزی میکند. برخی آيينها آموزههايی برای گستره ملک تا ملکوت دارند؛ اما
يا ناقصاند يا آميختهای از درستی و گژیاند. اما قرآن کريم کامل و حق است.
2-3. غنای پايانناپذير
سومين ويژگی عزّتآفرين
غنای پايانناپذير قرآن است. پنج مؤلفه اساسی غنا و سرشاری آموزههای قرآن عبارتاند
از: 1. واقعنمايی؛ 2. زيبايی؛ 3. پايانناپذيری؛ 4. پوششدهنده همه حيطههای
نگرشی؛ 5. الگوی کاملِ ابعاد ارتباطی انسان.
2-3-1. واقعنمايی
اولين مشخصه غنای
آموزههای قرآن واقعنمايی آن است. «وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَق؛ منحصرا خدا، حق
میگويد.» (أحزاب: 4) واقعنمايی قرآن در بالاترين حد صدق است. «وَ تَمَّتْ
كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ؛ سخن پروردگارت به
راستی و عدالت به تماميت رسيد. هيچ تبديلکنندهای برای کلمات او نيست.» (أنعام:
115) راستگوتر از خدا نيست «مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثاً؛ کيست راستگوتر از
خدا؟»(نساء: 87) او وعده گزاف نمیدهد: «وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ
مِنَ اللَّهِ قيلاً؛ وعده حق خدا، کيست راستگوتر از خدا در گفتار؟»(نساء: 122)
ميان کسی که منبع معارف او آميختهای از واقعيت و غيرواقعيت است، با کسی که جز
حقيقت و واقعيت در منبع معارف او نيست، تفاوتی چشمگير وجود دارد. اولی در معرض بیثباتی
و گسيختگی و دومی از ثبات و پيوستگی دريافتها برخوردار است؛ زيرا منبع دريافت او
همواره با واقعيت هستی هماهنگ است.
2-3-2. زيبايی
«إِنَّا سَمِعْنا
قُرْآناً عَجَباً * يَهْدي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ
بِرَبِّنا أَحَداً؛ ما خواندنیِ زيبايی شنيديم که به رشد هدايت میکند، پس به آن
ايمان آورديم و هرگز کسی را شريک خداوندمان قرار نمیدهيم.» (جن: 2) گويندگان
گزارش فوق با کاربرد تعبير «لَنْ نُشْرِكَ؛ هرگز شريک نمیگيريم» از مقاومت و
پايداری پيوسته خود خبر میدهند. آيه بر رابطه علّی ميان «زيبايی بودن خواندنی» و
«هدايت به رُشد» و «ايمان به آن» با «مشرک نشدن» دلالت دارد. اين رابطه علّی به
منزله گزارهای شرطيه، بر سنّتی الهی دلالت دارد. اين خواندنی از نظر زيبايی نيز
غنی است و در عين زيبايی به رشد هدايت میکند و مخاطب مؤمن در مقابل شرک، مقاوم و
نفوذناپذير میشود.
2-3-3. پايانناپذيری
قرآن کريم
دربردانده همه آن چيزيست که اهداف الهی را تأمين میکند. «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ
الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ؛ اين کتاب را بيانکننده هر چيزی بر تو نازل
کرديم.» (نحل: 89) علامه طباطبايی با الهام از روايتی به نقل از حضرت
صادق(ع)(صفار1404ق: ص227 و عياشی1380، ج2: ص265) از آيه يادشده و آيه «وَ كَتَبْنا
لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ؛ برای او در الواح از هر چيزی نوشتيم»(أعراف:
145)، جامعيت همهجانبه قرآن کريم را در امر هدايت اثبات میکند.(طباطبايی1417ق،
ج2: ص147) به نقل از اميرالمؤمنين(ع) چنين آمده است: همانا ظاهر قرآن زيبا و باطنش
ژرف است، شگفتیهايش پايانناپذير و ناشناختههايش سپری نمیشود و تاريکیها جز به
آن برطرف نخواهد شد. (ر.ک: رضی1414ق: 61)؛ شهيد صدر با الهام از اين سخن و تصريح
بر پايانناپذيری کلمات خدا، قرآن را پايانناپذير و روش تفسير موضوعی را تنها راه
دستيابی به اين دادهها میداند.(ر.ک: صدر1421ق: ص31) پايانناپذيری قرآن زمينه
عزت مؤمن به قرآن را فراهم میکند، چراکه برای دريافت هدايت به منبعی ديگر نيازمند
نيست.
2-3-4. پوشش همه
حيطههای نگرش
آموزههای قرآن همه
حيطههای نگرش انسان را پوشش میدهد. افزون بر اين، تصويری روشن از وضعيت مطلوب و
نامطلوب حيطههای سهگانه شناختی، عاطفی و رفتاریِ نگرش را بيان میکند.
2-3-4-1. حيطه
شناختی
بيشتر دادههای
قرآن در قالب گزارههايی با معرفت توصيفي است که آماج آن حيطه شناختی نگرش انسان میباشد.
آگاهیهای هستیشناختی و تبيين جهان بهوسيله قرآن در قالب هزاران داده توصيفی
مراتب وجود را به اندازه بسنده برای هدايت انسان بيان میکنند. قرآن کريم مشحون از
اين دادهها است و هرکس اندکی آشنايی با قرآن دارد، اين دادهها را درباره مبدأ
هستی، ملايک، ابليس، آخرت، انس، جن، و طبيعت بهوفور در قرآن مشاهده میکند. بهلحاظ
فراوانی و وضوح و با هدف رعايت اختصار از ذکر مستندات اين حيطه نگرش در قرآن کريم
صرف نظر میکنيم.
2-3-4-2. حيطه
عاطفی
قرآن کريم با بيان
آموزههايی درباره عواطف مطلوب يا نامطلوب، نيازهای معرفتی اين حيطه نگرش را نيز
تأمين میکند. نمونههايی از اين آموزهها از اين قرار است: «أَ لَمْ يَأْنِ
لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ
الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ
عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ؛ آيا وقت
آن نرسيده است كه دلهای مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده [قرآن] است
خاشع گردد؟ و مانند كسانی نباشند كه پيش از اين به آنها كتاب داده شد و پس از
زمانی طولانی كه بر آنها گذشت قلبهايشان قساوت پيدا کرد و بيشترشان فاسق شدند.»
(حديد: 16)آيه فوق دو مفهوم عاطفی در تعامل با قرآن کريم را تذکر داده است؛ 1.
خشوع؛ 2. قساوت. بديهی است خشوع يک مفهوم مطلوب و ارزشی در نگرش عاطفی به قرآن
است. چنانکه قساوت يک مفهوم نامطلوب و ضدارزش در نگرش عاطفی به آن است. «وَ إِذا
تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ
يَتَوَكَّلُونَ؛ و زمانی که آيات او بر آنان تلاوت شود ايمانشان را میفزايد و بر
پروردگارشان توکل میکنند.» (انفال: 2) ازدياد ايمان و توکل بر خدا، حاکی از واکنش
و کنش درونی انسان هنگام تلقیِ آياتاند. دلالت آيه بر مطلوبيت دو مفهوم يادشده
روشن است. تحقق مفاهيم «ايمان» و «توکل» مستلزم شناخت و عملاند؛ ولی خود آنها در
قلمرو حيطه عاطفی و درونی انسان قرار دارند. خدای تعالی در آيات ياد شده و مانند
آن (زمر: 23 و 45) مؤلفههای عاطفی مطلوب و نامطلوب نگرش به قرآن کريم را بيان میکند.
اين دادهها بهروشنی نشان میدهد قرآن کريم از بيان و ساماندهی شخصيت عاطفی
مؤمنان نيز دريغ نمیکند.
گرامیترين و کليدیترين
عاطفه در انسان «تقوا» است. اين مفهوم برگرفته از مادّه «وقی» است. مشتقات آن در
قرآن بيش از 200 بار به کار میرود. در اين ميان مفهوم «تقوا» و «متقی» شناختهشدهترين
هيأت از اين مادّه است. در فارسی برای متقی معادلهای متنوعی برگزيدهاند: شايعترين
معادل «پرهيزکار»(ر.ک: فيضالاسلام، 1378، ج1: ص2) است که در بيشتر ترجمههای رايج
اين معادل بهکار میرود. سيدمحمود طالقانی «پرواپيشه» را برمیگزيند. (ر.ک: طالقانی، 1362، ج1: ص45 و ج6: ص177) رضايی اصفهانی و همکاران
«پارسا» را بهکار میبرد، (رضايی اصفهانی
و همکاران، 1383 ، ج1: ص2)برخی تعبير عربی را با پسوند فارسی درمیآميزند؛ مانند
«تقواپيشه»(خواجوی، 1410ق: ص2)، برخی همان کلمه عربی را بهکار میبرند؛ مانند
«متقی»(بلاغی، 1386ق، ج1: ص22)، برخی نيز معادل «خودبان»(ر.ک: آکوچکيان، 1393:
ص214ـ215) را ترجيح میدهند. هر يک از معادلهای يادشده مزايا و کاستیهايی دارد،
معادلی که آکوچکيان برگزيده به معنی «تقوا» نزديکتر است.
شايد مخاطب از اينکه
تقوا را يک مفهوم در حيطه عاطفی در نظر گرفتهايم شگفتزده شود. اين مقاله جای تفصيل
درباره اين مطلب نيست؛ از اين رو به همين مقدار بسنده میشود که نگارنده و شماری
قرآنپژوهان در بازهای زمانی نزديک به 7 ماه بر روی معنی تقوا متمرکز شديم و همه
کاربردهای آن در قرآن را بررسی کرديم. نتيجه مطالعات يادشده اين است که تعريف
مشهور تقوا که به «ترک محرمات و انجام واجبات» شناخته میشود؛ بيانِ خود تقوا
نيست؛ بلکه بيان اثر آن است. تقوا نه علم است و نه عمل؛ بلکه کيفيتی در نفس انسان
است که برآمده از علم و مُنتِجِ عمل است؛ به گونهای گه گويی آخرين علت کاملکننده
عليّت تام برای عمل است. از اين روست که به اثر عملی تعريف شده است. قرآن برای اين
کيفيت نفسانی ـ که نفيسترين عاطفه و احساس در انسان است ـ آثار و پاداشهايی گرانبها
در دنيا و آخرت قرار میدهد. تقوا در قرآن حالتی عاطفی است. اين حالت و آثار عملی
آن، انسان را از نتايج الهی ناگوار حفظ میکند.
تبيين قرآنی
بايستگیها و نابايستگیهای احساسی انسان و در رأس آن «تقوا» الگوهايی بسنده برای
مديريت و شکلدادن به اخلاق و احساسات مؤمنان را فراهم میکند و نقشی محوری در
عزّت و مقاوت آنان در برابر نابايستگیهای شناختی، عاطفی و رفتاری دارد. همه عواطف
بايستهای که در قرآن بيان میشوند افزايش تقوا را موجب میشوند. خشوع، خضوع،
خشيت، خوف از مقام رب، اخبات، و مانند آن بدون استثنا با تقوا و آثار آن نسبتی همافزا
دارند.
2-3-4-3. حيطه
رفتاری (مناسکی)
آموزههای هنجاری
قرآن کريم که رفتار انسان را شکل میدهند به صورت معرفت دستوری حيطه رفتاری نگرش
انسان را سامان میدهند. آياتی که به حيطه رفتاری میپردازد پرشمار است، برای
نمونه برخی آموزههای دستوری را که رفتار مؤمنان در تعامل با قرآن را بيان میکند
مورد توجه قرار میدهيم.
آيه «فَاقْرَؤُا ما
تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ؛ هر قدر ميسر است قرآن بخوانيد.» (مزمل: 29) يکی از
اساسیترين الگوهای رفتاری انسان در تعامل با قرآن کريم را بيان میکند. در آیه «وَ
إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
؛ زمانی که قرآن خوانده میشود به آن گوش دهيد و خاموش باشيد؛ باشد که مورد رحمت
قرار گيريد.» (اعراف: 204) رفتاری مطلوب نه در مواجهه مستقيم با قرآن که در مواجهه
با «قرائت قرآن» طلب میشود. «گوش دادن» و «خاموشبودن» دو الگوی رفتاری و مناسکی
هنگام مواجهه با قرائت قرآن است. اثر تکوينی اين رفتار برخورداری از رحمت خداست.
اين آيات و آيات مشابهی از اين دست، رفتار مؤمنان در تعامل با قرآن و شئون آن را
ساماندهی و هنجارمند میکند.
آيات پرشماری نيز
تعامل انسانها با يکديگر را سامانمند میکند: «وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ
لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ
بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ * وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذينَ
صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظيمٍ؛ نيکی و بدی برابر نيستند. به
آنچه نيکتر است، پاسخ بده. ناگهان کسی که ميان تو و او دشمنی است، گويی دوستی
صميمی است *
به آن[الگوی شايسته رفتاری] نمیرسند جز کسانی که صبر پيشه کردند و نمیرسند به آن
جز دارندگان بهره بزرگ.» (فصلت: 34ـ35)در اين آيات «دفع بدی به احسن» مطالبه شده
است. در اين آموزه، الگويی واکنشی در حيطه رفتاری همراه با آثار و قابليتهای مورد
نياز برای آن ارائه میشود. در همين آيه پيامد «دفع بدی به احسن» که «تبديل دشمن
به دوست» به منزله سنتی الهی حاکم بر رفتار انسان بيان میشود که به حيطه شناختی
مربوط است. همچنين تأکيد بر صبر به منزله قابليتی مورد نياز برای دستيابی به
الگوی رفتاری يادشده، عنصری در حيطه عاطفی است. به اين ترتيب آيه دربردارنده آموزهای
است که هر سه حيطه شناختی، عاطفی و رفتاری را در پيوند با يکديگر بيان میکند.
زمانی که الگوهای
رفتاری تبيينشده در قرآن، در آحاد جامعه ايمانی تحقق يابد، وجهی چشمگير از تمدن
مؤمنان قرآن را آشکار میکند. پيروی از يک الگوی الهی کارآمد در رفتار فردی و
اجتماعی جامعهای سرشار از پيوستگی را شکل میدهد. اين پيوستگی و يکپارچگی در
الگوهای رفتاریِ شايسته، افزون بر اينکه خود بزرگترين سرمايه اجتماعی يک تمدن
است؛ سبب توليد و تزايد سرمايه اجتماعی نيز هست. آيه اخير با فرمولبندی تبديل
گسست به پيوست به روشنی يکی از سازوکارهای توليد و تزايد سرمايه اجتماعیِ همگرايی
مؤمنان را نشان میدهد. اين سرمايه شاداب و پويای برآمده از الگوهای رفتاریِ الهی،
جامعه ايمانی را از الگوهای بشری رقيب بینياز و نسبت به آن مقاوم میکند.
2-3-5. پوشش
همه ابعاد ارتباطی انسان
انسان دارای چهار
بُعدِ ارتباطی است؛ ارتباط با خدا، ارتباط با خود، ارتباط با ديگران و ارتباط با
طبيعت. (ر.ک: صدر 1421ق: ص108) مروری بر دادههای قرآن کريم نشان میدهد آموزههای
قرآن همه ابعاد چهارگانه ارتباطی انسان را پوشش میدهد.
2-3-5-1. ارتباط
با خدا
انسان از دو ارتباط
تکوينی و تشريعی با خدا برخوردار است. ارتباط تکوينی خدا با انسان بهطور دائم در
خلال سنتهای حاکم بر او محقق است. انسان هيچگاه خارج از سنتهای حاکم بر هستی
نيست. اين سنتها و قوانين قدرت، اراده و حکمت و تدبير خدا را به اجرا درمیآورند.(صدر،
1421ق: ص71). ارتباط تشريعی با خدا در قالب فرامين و مطالبات الهی به انسان ابلاغ
میشود. انسان با شناخت، اراده و انتخاب از آن فرمان میبرد يا نسبت به آن
نافرمانی میکند. اين اقبال و ادبار به زندگی انسان معنی میدهد و ارتباط تشريعی
او با خدا را رقم میزند. به اين ترتيب انسان با هماهنگسازی کنشها و رفتارهای
خود ـ اعم از رفتارهای درونی يا بيرونی ـ با فرامين الهی با خدا پيوندی از روی
اراده و اختيار ايجاد میکند. همه آياتی که فرامين و ارزشهای الهی را بيان میکنند
ساماندهنده ارتباط تشريعی انسان با خدايند. فرامين يادشده در هر سه حيطه شناختی،
عاطفی و رفتاری شکل میگيرد. نمونه ارتباط تشريعی شناختی: «اعْلَمُوا أَنَّ
اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ؛ بدانيد که خدا به هر چيزی عالِم است.» (بقره:
231) نمونه ارتباط تشريعی عاطفی «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ
أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ همانا آن
شيطان است که شما را از دوستانش میترساند، از آنها نترسيد، از من بترسيد اگر
مؤمن شدهايد.» (آل عمران: 175) نمونه ارتباط تشريعی رفتاری «وَ أَنِ اعْبُدُوني
هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ؛ مرا بپرستيد؛ اين راه راست است.» (يس: 61)؛ در اين ميان
«ذکر» يکی از پرشورترين شيوههای ارتباط با خدای تعالی است؛ ذکر زبانی(إسراء: 111)
يا ذکر درونی (أعراف: 55) يا ذکر عملی(کلينی، 1365، ج2: ص81ـ82)
2-3-5-2.
ارتباط با خود
ارتباط با خود بخشی
بزرگ از از ارتباطات انسان را به خود اختصاص داده است. «يا أَيُّهَا الَّذينَ
آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ» ؛ ای کسانی که ايمان آورديد؛ برشما واجب است به
خود بپردازيد.» (مائده: 105) «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ
أَنْفُسَكُمْ» آيا مردم را به نيکی امر میکنيد
و خود را فراموش میکنيد؟»(بقره، 44)
بُعد ارتباط انسان
با خودش الزاما جدا و متباين از ابعاد ديگر نيست. اساساً کاربرد مفهوم «بُعد» برای
اين است که ابعاد تنها در لحاظ از يکديگر جدا هستند و میتوانند در مصداق يکی
باشند. برای نمونه زمانی که مطالبه الهی در آيات فوق را درباره خود را عملی میکنيم،
افزون بر ساماندهی ارتباط با خود، ارتباط با خدا را نيز رقم زدهايم. همچنين
زمانی که توجه به ديگران را از اولويت خارج میکنيم و به ارتباط با خود اولويت میدهيم،
در حقيقت به دو بُعد ارتباطی میپردازيم؛ رابطهای ايجابی با خود و رابطهای سلبی
با ديگران. چنانکه هر يک از ما ـ افزون بر هويت انسانی ـ جزئی از طبيعت هستيم. به
اين ترتيب هر کنش و واکنشی نسبت به خود، کنش و واکنشی نسبت به جزئی از طبيعت نيز
هست. به اين ترتيب ما تنها نمونههايی آورديم که بهصراحت به بُعد ارتباط با خود
دلالت دارد، حال آنکه میتوان همه ابعاد ارتباطی را در همه آيات قرآن يافت، هرچند
الزاما با دلالت مطابقی و صريح نخواهد بود.
2-3-5-3. ارتباط
با ديگران
انسان موجودی
اجتماعی است. بنابراين، بخشی از زندگی را در ارتباط با ديگر همنوعان سپری میکند.
اساسا نيازهای بسياری وجود دارد که جز با کمک ديگران تأمين نمیشود. شمار فراوانی
از دادههای قرآن کريم آموزههايی درباره چگونگی ارتباط با ديگران است. ارتباط با
والدين، خويشان، يتيمان و مساکين؛ «وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ لا
تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ
الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا؛ هنگامی که از بنیاسرائيل
پيمان گرفتيم که جز خدا نپرستند، و به والدين و خويشاوندان و يتيمان و مسکينان
احسان کنند و به مردم نيکو بگويند. (بقره: 83 ) (همچنين ر.ک: نساء: 36 و 135)،
ارتباط با فرزندان «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ
نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيراً؛ فرزندانتان را
از ترس تنگدستی نکشيد، ما آنها و شما را روزی میدهيم. کشتن آنان خطای بزرگيست.»
(نور: 31) ارتباط با خويشاوندان؛ «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ
بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ
بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ
الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي في حُجُورِكُمْ
مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ
بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ
أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ
إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً» ؛ [بر شما حرام است ازدواج با] مادران،
دختران، خواهران، عمهها، خالهها، برادرزاده، خواهرزادهها، مادرانی که به شما
شير دادهاند، خواهران رضاعی، مادرخانمها، و دخترخواندههايی که در دامن شمايند
از همسرانی که با آنان آميزش کردهايد. اگر با همسران آميزش نکردهايد باکی نيست
با دخترانشان ازدواج کنيد. [بر شما حرام است ازدواج با] همسران پسرانتان که از
صُلبِ شمايند و اينکه ميان دو خواهر جمع کنيد؛ مگر آنچه پيش از اين تشريع واقع
شده. همانا خدا غفور و رحيم است.» (نساء: 23) (همچنين ر.ک: توبه: 24 و نور: 61)
نمونههای تعيين حدود برای ساماندهی ارتباط انسان با ديگران فراوان است؛ همسايهها(نساء:
36)، دوستان و ديگر مؤمنان و مسلمانان(فصلت: 35) و پيروان اديان ديگر(آل عمران:
64).
2-3-5-4. ارتباط
با طبيعت
خدا انسان را خليفه
خود بر زمين قرار میدهد. «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي
الْأَرْضِ خَليفَةً؛ هنگامی که خدا به فرشتگان گفت: همانا من قراردهنده خليفهای
در زمينم».(بقره: 30) اشاره شد که شهيد صدر معتقد است، زمين به معنی طبيعت
است.(صدر، 1421ق: ص106) او خلافت را همان امانت الهی میداند. به اين ترتيب ارتباط
انسان با طبيعت در چارچوب رابطه امين با امانت تحليل میشود.(همان: ص110ـ111)
بسياری متفکران نظريه استخلاف و استيمان شهيد صدر را پذيرفتهاند. نصر در زمره
فيلسوفانی است که بر پايه نظريه يادشده مسلمانان را «به چشمدوختن به تعاليم
اسلامی در مورد امانت و قبول مسئوليت حفظ انسانهای ديگر و کل کره زمين» فرامیخواند.(ر.ک:
نصر؛ 1397، ص87) بر اين اساس خدای تعالی امانتِ طبيعت را فیالجمله به خدمت انسان
درآورده است؛ «وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً
مِنْهُ؛ به تسخير شما درآورد از همه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين
است».(جاثيه: 13) خدا انسان را از زمين آفريده و انسان را به آبادانی آن واداشته
است؛ «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها؛ او شما را از
زمين ايجاد کرد و به عمران آن واداشت.» (هود: 61)
قرآن کريم ارتباط انسان با طبيعت را بر مدار اصلاح و اجتناب از افساد بنا
میکند؛ «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها؛ افساد نکنيد در زمين
پس از اصلاح آن.»(أعراف: 56 و 85)روايات نيز بر اين دلالت دارند که هيچ عرصهای از
طبيعت خالی از مسئوليت انسان نيست. «اتَّقُوا اللَّهَ فِي عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ
فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم؛ تقوا کنيد خدا
را درباره بندگان و سرزمينهای خدا؛ زيرا شما حتی در برابر قطعهزمينها و
چهارپايان مسئوليد.» (رضی، 1414ق: ص242)
قرآن کريم بعد
ارتباط انسان با طبيعت را بهگونهای سامان میدهد که همواره تعاملی مصلحانه با
اين امانت الهی برقرار کند. هيچ مکتب ديگری تا اين اندازه انسان را در برابر طبيعت
مسئول نمیداند. نظريههای استخلاف و استيمان شهيد صدر اين رابطه را بهگونهای
شايسته و جذاب تئوريزه کرده است. ساماندهی اين بُعد ارتباطی با آموزههای قرآن
مخاطبان را از هر الگو و نظام ديگری بینياز و مقاوم میکند.
چهار بُعد ارتباطی
و نمونه دادههای قرآن برای ساماندهی ابعاد چهارگانه ارتباطی را بيان کرديم. اين
الگوها افزون بر اينکه زمينههای نيرومندی برای ثبات و مقاومت در مؤمنان ايجاد میکند،
قابل عرضه به همه بشر در همه زمانهاست. از اين رو شايسته است، مؤمنان به قرآن،
بشريت را به الگوهای کامل و بینظير اين کتاب الهی فرابخوانند.
4-2. هيمنه مانا
قرآن کريم آخرين
نسخه هدايت آسمانی بشر است. اين کتاب مهيمن بر کتابهای ديگر است. معمولا هيمنهها
ناپايداراند. تجربه تاريخی نشان میدهد، هيمنههای تئوريک تاريخ معينی دارند. پس
از چندی تئوریها دچار فروپاشی و از گردونه ارجاع و استناد خارج میشوند؛ اما قرآن
کريم هيمنهای مانا دارد. شايد هيمنه مانای قرآن کريم اساسیترين ويژگی عزيزبودن
آن است.
1-4-2. هيمنه
علامه طباطبايی
هيمنه را اينگونه بيان میکند: هيمنه چيزی بر چيزی يعنی سلطه بر آن در حفظ و
مراقبت و انواع تصرف. قرآن که از آن به بيانکننده همه چيز درباره کتابهای آسمانی
وصف شده، بر آنها هيمنه دارد؛ زيرا اصول ثابت و لايتغير آنها را حفظ میکند و
فروعات شايسته نسخ را از ميان میبرد ـ فروعاتی که ممکن است دچار تغيير و جايگزينی
شوند ـ تا بهتدريج برای سلوک انسان در مسير ترقی و تکامل مناسب شود.(طباطبايی،
1417ق، ج5: ص349) با اثبات هيمنه قرآن کريم بر ديگر کتابهای آسمانی که از جانب
خدای تعالی نازل شدهاند (مائده:48) هيمنه آن به قياس اولويت بر همه کتابهای بشری
اثبات میشود.(جوادی آملی، 1386، ج12: ص52) در ديدگاه صاحب تفسير تسنيم، هيمنه و
سيطره قرآن کريم به جهت عظمت علمی و صيانت آن از تحريف است. به اعتقاد ايشان کتابهای
آسمانی ديگر از دستبرد حوادث ايمن نبوده و دستخوش تحريف شدهاند. او بر اين اساس
و با تکيه بر احاديث معتبر و فروان توصيه میکند روايات بر قرآن کريم که هيمنه
دارد عرضه شوند. مستند روايی توصيه يادشده از اين قرار است: «إِنَّ عَلَى كُلِّ
حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ
فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ؛ همانا بر هر حقی حقيقتی حاکم
است و بر هر صوابی نوری میتابد؛ پس هر آنچه با کتاب خدا موافقت کند اخذ کنيد و
آنچه با کتاب خدا مخالفت کند ترک کنيد. (کلينی، ج1: ص67-68؛ نیز ر.ک: طوسی، 1365،
ج6: ص301ـ302 و حرعاملی، 1409ق، ج27: ص106). ايشان همچنين عرضه مطالب کتابهای
انبيای پيشين به قرآن کريم را لازم میداند؛ با اين هدف که صحّت مطالبی که در
تورات و انجيل فعلی آمده است يا صحّت آنچه نزد زدتشتيان است، با قرآن سنجيده
شود.(جوادی آملی، 1386، ج12: ص63)
هيمنه قرآن برای آن
است که در حقيقت ثبوتی، نزول، و ابلاغ، معصوم و از جانب خدا محفوظ است. «وَ
إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيز * لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ
خَلْفِهِ؛ همانا آن کتابی عزيز است که باطل نه از مقابل و نه از پشت به آن راه نمیيابد».(فصلت:42)
عزيزبودن اين کتاب به سبب راهنيافتن باطل به آن است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي
أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً* قَيِّماً؛ سپاس
خداي را که اين کتاب را بر بندهاش نازل کرد و هيچ گژی در آن قرار نداد؛ در حالی
که استوار است». (کهف: 1ـ2) قرآن در نزول
نيز مصون است: «وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ»؛ «[قرآن را]بهحق
نازل کرديم و بهحق نازل شد»(اسراء: 105). رسول اين کتاب نيز جز از وحی سخن نمیگويد،
پس در ابلاغ نيز معصوم است: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ
وَحْيٌ يُوحى؛ از روی هوا سخن نمیگويد* آن نيست مگر وحيی که بر او وحی شده است».
(نجم: 3ـ4)خدا خود حافظ آن است، پس گذر ايام و هر حادثهای نمیتواند در برابر حفظ
الهی به آن آسيب برساند. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ
لَحافِظُونَ؛ همانا ما خود اين ذکر را نازل کرديم و خود حافظان آنيم». (حجر: 9)
کتابی که در وجود
حقيقی و نفسالامری، در نزول و در ابلاغ معصوم است و همواره خدا آن را از خطا و
تحريف حفظ میکند، خود کتابی عزيز، نافذ و نفوذناپذير است؛ «وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ
عَزيزٌ؛ همانا آن البته کتابی عزيز است».
(فصلت: 41) بهطور طبيعی مؤمنانی که از اين کتاب عزيز پيروی میکنند، در مقابل
آموزهها و فرهنگ رقيب آسيبناپذير و مقاوم خواهند بود.
2-4-2. مانايی
همه ويژگیهايی که
تاکنون برشمرديم مانايی قرآن کريم را رقم میزنند. با وجود اين، آياتی روشن بر
مانايی و جاودانگی قرآن دلالت دارند؛ «أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ
لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ؛ اين قرآن به من وحیشده تا شما و هرکس
[پيامم] به او میرسد بيم دهم».(انعام: 19) «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي
الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ
يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ
مُبينٍ * وَ آخَرينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزيزُ
الْحَكيمُ؛ اوست کسی که در ميان امّيين رسولی از آنان برانگيخت که آياتش را بر
آنان تلاوت و آنها را تزکيه میکند و به آنان کتاب و حکمت میآموزد؛ هرچند پيش از
اين در گمراهیِ آشکاری بودند*و ديگرانی از آنان که هنوز به آنها نپيوستهاند. اوست
عزيز حکيم».(جمعه: 2ـ3) «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ
الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه؛ او (خدا) كسي است كه فرستادهاش را
با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان پيروز گرداند».»(فتح، 28) (نيز
توبه: 33، و صف: 9) هدايت فرستاده خدا برآمده از قرآنيست که بر او نازل شده.
بنابراين «الهدی» در آيه بيانی ديگر از قرآن است. به اين ترتيب پيروزی دين حق بر
همه آيينها مستلزم مانايی و جاودانگی منشأ هدايت آن پس از همه اديان است.
نتيجهگیری
عزّت يعنی نفوذناپذيری و نافذبودن؛ اثرناپذيری و
مؤثربودن. قرآن کريم خود را کتابِ عزيز مینامد. با قطع نظر از آياتی که به
استقامت فرامیخوانند، درونمايه مستحکم برآمده از ويژگیهای قرآن، فرهنگی
بازتوليد میکند که بینياز از فرهنگ و مکاتب ديگر و در برابر آنها مقاوم و
نفوذناپذير است. مؤمنانِ به اين کتاب عزيز، بهشرط ايمان و التزام به آموزههای
آن، خود در برابر فرهنگهای رقيب عزيز و مقاوم میشوند. به اين ترتيب قرآن کريم به
سبب ويژگیهايی که دارد برای مؤمنانِ ملتزِم عزّتآفرين است. اين ويژگیها عبارتاند
از:
1. جهانشمولی؛
2. والايی؛
3. غنای پايانناپذير؛
4. هيمنه مانا.
منابع
1. آکوچکيان، احمد (1393)،
فروکاهشی سبک زندگی: فروکاهشی خود ـ تباهی ظرفيتهای زندگی با سوره مسد؛ قم:
انتشارات بنياد انديشه دينی و مطالعات توسعه.
2. صدوق، ابن بابويه (1378ق)،
عيون أخبار الرضا(ع)، محقق/مصحح: مهدی لاجوردی، تهران: نشر جهان.
3. ابن منظور، محمد
(1414ق)؛ لسان العرب؛ چ3 بيروت: دار صادر.
4. ايزوتسو، توشيهيکو
(1388)؛ مفاهيم اخلاقی دينی در قرآن مجيد، ترجمه فريدون بدرهای، چ2 تهران:
نشر و پژوهش فرزانروز.
5. بلاغی، سيدعبدالحجت
(1386ق)؛ حجةالتفاسير و بلاغ الاکسير، ج1؛ قم: انتشارات حکمت.
6. جوادی آملی، عبدالله
(1386)، تسنيم، ج12، قم، مرکز نشر إسراء.
7. حسنی، سيدحميدرضا و
ديگران (1397)؛ علم دينی: ديدگاهها و ملاحظات؛ قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
8. خواجوی، محمد (1410ق)؛
ترجمه قرآن: خواجوی؛ قم: انتشارات مولی.
9. خويی، سيدابوالقاسم
(1419ق)؛ دراسات في علم الأصول، ج3؛ قم: مؤسسة دائرةالمعارف فقه اسلامی.
10. رضايی اصفهانی،
محمدعلی و همکاران (1383)؛ ترجمه قرآن: رضايی، قم: موسسه تحقيقاتی فرهنگی
دارالذکر.
11. رضی، محمد(سيدرضی)
(1414ق)؛ نهجالبلاغة(للصبحی صالح)، قم، انتشارات دارالهجرة.
12. صدر، سيدمحمدباقر
(1421ق)؛ المدرسة القرآنية (موسوعة الشهيد الصدر ج19)، قم: مرکز الأبحاث و
الدراسات التخصصية للشهيد الصدر.
13. صدوق، ابنباویه
(1403ق)؛ الخصال، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
14. صفار، محمد(1404ق)، بصائر
الدرجات، چ2، قم: انتشارات کتابخانه آيت الله مرعشی.
15. طالقانی، سيدمحمود
(1362)؛ پرتوی از قرآن، ج6؛ چ4، تهران: شرکت سهامی انتشار.
16. طباطبايی، سيدمحمدحسن
(1417ق)؛ الميزان في تفسير القرآن، چ5،
قم: دفتر انتشارات اسلامی.
17. طوسی، محمد (1365)، التهذيب،
چ4، تهران: دارالکتب الإسلاميه.
18. طوسی، محمد (بیتا)؛
التبيان في تفسير القرآن؛ مصحح: احمدحبيب عاملی، مقدمهنويس: محمدحسن آقابزرگ
تهرانی، بيروت: دار احياء التراث العربی.
19. حرعاملی، محمد
(1409ق)، وسائل الشيعة، قم: مؤسسة آل البيت لإحياء التراث.
20. عياشی، مسعود(1380)، تفسير
عياشی، تحقيق: سيدهاشم رسولی محلاتی، تهران: چاپخانه علميه تهران.
21. فيضالاسلام، سيدعلی
نقی (1378)؛ ترجمه و تفسير قرآن عظيم، تهران: انتشارات فقيه.
22. کلينی، محمد (1365)،
الکافی، چ4، تهران: دارالکتب الإسلامية.
23. مصباح يزدی، محمدتقی
(1394)؛ قرآنشناسى جلد 2 (مجموعه کتب آموزشي معارف قرآن 6)، تحقق: غلامعلی عزيزیکيا،
چ6، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
24. معرفت، محمدهادی
(1427ق)؛ التأويل فی مختلف المذاهب و الآراء، تهران: المجمع العالمی
للتقريب بين المذاهب الإسلامية.
25. معرفت، محمدهادی (1387)،
التفسير الاثری الجامع، قم: مؤسسة التمهيد.
26. مظفر، محمدرضا (1387)؛
أصول الفقه (با تعليقه زارعی)، قم: بوستان کتاب.
27. نصر، سيدحسين (1397)؛
«جهانبينی اسلامی و علم جديد» ترجمة ضياء تاجالدينی، در کتاب حسنی، سيدحميدرضا و
ديگران؛ علم دينی: ديدگاهها و ملاحظات؛ قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه؛ ص69ـ88.
28. http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=19996،1398/10/4